سلام
اين روزا يه کسالتي داشتم و نتونستم بنويسم؛ بخاطر همين بدقولي جرأت نداشتم بيام تلگرام ولي حداقل تو مي اومدي يه چي مينوشتي
تا الان از نزديک نديدمت اما اينقد خستم اين روزا که دلم ميخواد سرمو بذارم رو پاهات و غر بزنم(يعني ميخوام بگم اينقد ميخوامت
لبخند تو خلاصه خوبيهاست
ي بخند، خنده گل زيباست
پيشانيات تنفس يک صبح است
صبحي که انتهاي شب يلداست
در چشمت از حضور کبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگين کمان عشق اهورايي
از پشت شيشه دل تو پيداست
فرياد تو تلاطم يک طوفان
آرامشت تلاوت يک درياست
با ما بدون فاصله صحبت کن
اي آنکه ارتفاع تو دور از ماست
درباره این سایت